نشانههای اختلال وسواس
نشانههای اختلال وسواس
نشانه های اختلال وسواس جبری از هردو وسواس و اجبار تشکیل میشود.
1) نشانههای وسواس
این نشانهها، افکار و تصوراتی مکرر، مداوم و ناخواسته هستند. فکرها و تجسماتی که ناخواسته و بصورت غیر ارادی در شما بوجود میآید و بنظر بیمعنی میرسد. این افکار وسواسی زمانی رخ میدهد که شما سعی به فکرکردن و یا انجام سایر کارها دارید. این نوع افکار وسواسی معمولا زمینههایی از قبیل:
- ترس از آلوده شدن و یا نجس شدن
- مرتب کردن وسایل از روی ترتیب خاص و منطقی
- برانگیختگی های خشونت آمیز یا وحشتناک
- افکار و تصورات جنسی
سایر نشانههای وسواس میتواند شامل:
- ترس از آلوده شدن یا نجس شدن بوسیله دست دادن با دیگران و یا دست زدن به چیزهایی که دیگران لمس کردهاند.
- شک داشتن به اینکه در را قفل کرده و یا گاز را خاموش کرده است.
- استرس شدید زمانیکه وسایل مرتب نیستند و یا درجاری مناسب خود نمیباشند.
- تصور اینکه به کودکتان آسیب رساندهاید.
- انگیزه ناگهانی به فحاشیکردن در جاهای غیر مناسب.
- دوری کردن از موقعیت هایی که میتواند باعث ابتلاء آنها به وسواس شود، مانند دست دادن.
- فکر کردن به تصاویر جنسی.
- بیماری های پوستی بدلیل شستن زیاد.
- ازدست دادن موها و یا خالی شدن نقاطی از سر بدلیل کشیدن موها توسط فرد.
2) نشانههای اجبار
اجبارهای بیماری اختلال وسواس شامل رفتارهای تکراریای که شما فکر میکنید، باید انجام دهید، است. این رفتارهای تکراری قرار است باعث پیشگیری و یا کاهش نگرانی و اضطراب شما که در اثر وسواستان ایجاد میشود، بشود. برای مثال زمانیکه شما فکر میکنید، دستهایتان آلوده است شروع به شستن مکرر آن میکنید، و یا حتی در ادامه ممکن است از شیوهها و یا مراسم خاصی برای شستن دستها استفاده کنید؛ همانند وسواس، اجبار نیز معمولا در اشکال خاصی مانند عواملی که در ادامه بیان میشود، رخ میدهد:
- شستن و تمیزکردن
- شمارش
- بررسی و چک کردن
- تقاضای اطمینان کردن
- انجام مکرر کار و یا عملی
- نظم و ترتیب بخشیدن
سایر نشانههای اجبار میتواند شامل:
- شستن دستها تا زمانیکه پوست خشک شده و صدا دهد.
- چک کردن مکرر درها برای اطمینان از بسته بودن آنها.
- چک کردن مکرر گاز برای اطمینان از خاموش بودن آن.
- شمارش در الگویی خاص.
- مرتب کردن کنسروها طوریکه همه به یک شکل و در یک جهت قزاز بگیرند.
این علایم و نشانهها در گذر زمان و همچنین با افزایش استرس، شدتشان بیشتر میشود. اگر وسواس و سا اجبار شما زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده و یا باعث آزارتان میشود، باید به پزشک مراجعه کنید.
دلایل ابتلا به اختلال وسواس جبری
هرچند دلایل ابتلاء به اختلال وسواس فکری(OCD) کاملا شناخته شده نیست، اما موارد زیر تاثیر زیادی در ابتلاء به این بیماری دارد:
- تغییرات جسمی و بدنی، چراکه اختلال وسواس فکری میتواند بدلیل تغییرات در عملکرد مغز و یا بدن باشد. همچنین اختلال وسواس فکری میتواند دلایل ژنتیکی هم داشته باشد.
- محیط، چراکه اختلال وسواس میتواند، بدلیل عادات رفتاری که شما در طول زمان آموختهاید، باشد.
- کمبود سروتونین، چرا که سروتونین ناکافی در بدن میتواند، باعث ابتلاء به اختلال وسواس فکری (ODC) شود. همچنین افرادیکه دچار اختلال وسواس فکری هستند و داروهای افزایش سروتونین مصرف میکنند، وضعیت بهتری نسبت به سایر افراد مبتلا به این بیماری دارند.
همچنین عوامل دیگریکه میتواند بر ابتلاء به این بیماری موثر باشند، شامل:
- سابقه خانوادگی- چراکه درصورتیکه والدین و یا سایر اعضای خانواده شما مبتلا به این بیماری باشند، خطر ابتلای شما به این بیماری را افزایش میدهد.
- زندگی پر از استرس- درصورتیکه حساسیت شما نسبت به استرس بالاست، خطر ابتلایتان به وسواس نیز بیشتر است.
عوارض ابتلا به اختلال وسواس جبری
عوارضی و مشکلاتی که ممکن است همراه ابتلاء به اختلال وسواس فکری وجود داشته باشد، شامل:
- خطر خودکشی
- خطر اعتیاد به الکل و یا موادمخدر
- سایر اختلالت اضطرابی
- افسردگی
- اختلالات خوردن
- عدم توانایی در انجام کارهای روزانه و یا مدرسه
- مشکل در برقرای ارتباط
- کاهش کیفیت زندگی
درمان اختلال وسواس فکری (OCD)
درمان اختلال وسواس فکری میتواند، سخت باشد و درمان آن ممکن است باعث بهبودی کامل نشده و یا اینکه برای همیشه مجبور به ادامه درمان باشید، با اینحال درمان آن میتواند بشما در کنترل بیماری و برگشتن به زندگی عادی کمک کند.
اصلی ترین روشهای درمان بیماری
دو نوع درمان اصلی اختلال وسواس جبری شامل درمان دارویی و روان درمانی میشود، که بسته به موقعیت و نیاز شما پزشکتان درمان مناسب برای آن تجویز میکند. البته معمولا بهترین و کاراترین روش درمان ترکیبی از هر دو درمان است.
استفاده از روان درمانی
نوعی از رواندرمانی که برای درمان اختلال وسواس جبری استفاده میشود، درمان خاصی بنام قرارگرفتن در برابر معضل و عدم پاسخ به آن است. این نوع درمان شامل قرار قرار گرفتن در برابر چیزی که به آن حساسیت دارید و عدم توجه به آن است. این نوع درمان ممکن است به کمک خانواده و دوستان نیاز داشته باشد.
درمان دارویی بیماری
معمولا برای درمان بیماری اول از داروهای ضدافسردگی استفاده میشود. داروهای ضدافسردگی با بالا بردن سطح سروتونین در بدن، به شما در تحمل بیماری کمک میکند. داروهای ضدافسردگی که توسط سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) برای درمان اختلال وسواس فکری استفاده میشود، شامل:
- کلومیپرامین (آنافرانیل)
- فلووکسامین (لووکس)
- فلوکستین (پروزاک)
- پاروکستین (پاکسیل، پکساوا)
- سرترالین (زولفت)
البته سایر داروهای ضدافسردگی نیز ممکن است برای درمان این بیماری استفاده شود. در این مورد باید دقت داشته باشید، که پزشکتان بسته به شرایط شما و شرایط بدنیتان، داروی مناسب را تجویز کند. درصورتیکه بعد از چند ماه از مصرف دارو بهبودی در بیماریتان حاصل نشد، میتوانید با مشورت پزشکتان مصرف آن را قطع و با دارویی دیگر جایگزین کنید. همچنین این داروها همانند سایر داروهای دیگر اثرات جانبی و عوارضی از جمله مشکلات معده، اختلال خواب، عرق ریختن و کاهش میل جنسی داشته باشند.
درمان خانگی وسواس
اختلال وسواس جبری (OCD) یک بیماری مزمن است، که ممکن است همیشه بخشی از زندگی شما باشد. هرچند شما خودتان نمیتوانید این بیماری را در خانه و بدون مراجعه به پزشک درمان کنید، اما راههایی وجود دارد، که شما بتوانید با انجام آنها به روند درمانی خود و کاهش مشکلات و عوارض بیماری کمک کنید. این راهها شامل:
- مصرف داروهایتان همانطور که به شما گفته شدهاست؛ حتی اگر شما احساس بهتر بودن کردید، چراکه با قطع مصرف داروها دوباره بیماری بازمیگردد.
- اجتناب از مصرف مواد مخدر و الکل.
- اجتناب از مصرف سایر داروها بدون تجویز پزشک.
شماره تماس برای درمان و مشاوره : 09194987504 محمدرضا مهدوی
کار شناس ارشد رواشناسی بالینی
مطالب تکمیلی:
انواع وسواس: وسواس هایى که تمام فکر و اندیشه افراد را تحت تأثیر قرار می دهد و احاطه شان مى کند معمولاً به صورت هاى زیر است:
وسواس فکرى:
این وسواس به صورت هاى مختلف خود را نشان مى دهد که برخى از نمونه هاى آن به شرح زیر است:
اندیشه درباره بدن:
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى کند و در صدد به دست آوردن دارویى جدید براى سلامت بدن است.
رفتار حال یا گذشته:
مثلاً در این رابطه مى اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عمل مى شود آیا درست مى اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست یا ناروا؟
در رابطه با اعتقادات: گاهى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرتهاى اعتقادى فراهم مى سازد. مسایلى در زمینه حیات و ممات، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را به خود مشغول مى دارد.
اندیشه افراطى:
گاهى وسواس در مورد امرى به صورت افراط در قبول یا رد آن است با این که بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى به صورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد مى کند بدون این که آن مسئله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد؛ مثلاً در رابطه با دارویى عقیدهاى افراطى پیدا مى کند به گونه اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو مىداند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه اى دست نیابد.
2 – وسواس عملى:
وسواس عملى به شکل هاى گوناگون خود را بروز مى دهد که ما به نمونه ها و مواردى از آن اشاره مى کنیم :
شستشوى مکرر: مردم برحسب عادت تنها همین امر را وسواس مى دانند و این بیمارى نزد زنان رایجتر است.
رفتار منحرفانه:
جلوه آن در مواردى به صورت دزدى است و این امر حتى در افرادى دیده مى شود که هیچ گونه نیاز مادى ندارند.
دقت وسواسى:
نمونه اش را در منظم کردن دگمه لباس و… مى بینیم و وضعیت فرد به گونه اى است که گویى از این امر احساس آرامش مى کند.
شمردن:
شمردن و شمارشها در مواردى مى تواند از همین قبیل به حساب آید مثل شمردن نردهها با اصرار بر این که اشتباهى در این امر صورت نگیرد.
راه رفتن:
گاهى وسواسها به صورت راه رفتن اجبارى است. شخص از این سو به آن سو راه مى رود و اصرار دارد که تعداد قدم ها معین و طبق ضابطه باشد. مثلاً فاصله بین دو نقطه از ده قدم تجاوز نکند و هم از آن کمتر نباشد.
صورت هاى ترس وسواسى عبارت است از: ترس از آلودگى – ترس از مرگ – ترس از دفع – ترس از محیط محدود – ترس از امرى خلاف اخلاق – ترس از تحقق آرزو.
4- وسواس الزام:
در این نوع وسواس، فرد نمى تواند خود را از انجام عمل و یا فکرى بیرون آورد و در صورت رهایى از آن فکر و خوددارى از آن عمل، موجبات تنش در او پدید خواهد آمد.
وسواس در چه کسانی بروز می کند؟
الف) در رابطه با سن
تجارب حیات عادى افراد نشان مىدهد که وسواس همگام با بلوغ و در غلیان شهوت در افراد پایه گرفته و تدریجاً رشد مىکند. اگر در آن ایام شرایط براى درمان مساعد باشد بهبودهاى نسبى و دورهاى پدید مىآید وگرنه بیمارى سیر مداوم و رو به رشد خود را خواهد داشت تا جایى که خود بیمار به ستوه مىآید.
ب) در رابطه باهوش:
بررسی هاى علمى نشان دادهاند که وضع هوشى افراد وسواسی در سطحى متوسط و حتى بالاتر از حد متوسط است. وسواسىهایى که داراى هوش اندک و یا با درجه ضعیف باشند بسیار کم هستند؛ بر این اساس رفتار آنها نباید حمل بر کم هوشى شان شود.
ج) در رابطه با اعتقاد:
د) در رابطه با شخصیت و محیط:
تجارب نشان دادهاند آنهایى که در زندگى شخصى حساسترند امکان ابتلایشان به بیمارى وسواس بیشتر است و غلبه وسواس بر آنها زیادتر است. در بین فرزندانى که والدینشان معمولاً محکومشان مى کنند این بیمارى بیشتر دیده مى شود.
پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند که شخصیت والدین و حتى صفات ژنتیکى، روابط همگن خویى و محیطى در این امور مؤثرند؛ به همین نظر وسواس در بین دوقلوهاى یکسان بیشتر دیده مى شود تا در دیگران، اگرچه ریشه هاى اساسى و کلى این امر کاملاً مشهود نیست.
مسئله شخصیت را اگر با دامنه اى وسیعتر مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که این امر حتى در برگیرنده افراد و اشخاص از نظر جوامع هم خواهد بود. وسواس برخلاف بیمارى هیسترى است (که اغلب در جوامع عقب نگهداشته شده دیده مىشود)، و در جوامع به ظاهر متمدن و پیشرفته و حتى در بین افراد هوشمند هم به میزانى قابل توجه دیده مىشود.
ریشههاى خانوادگى وسواس
در مورد ریشه و سبب این بیمارى مطالب بسیارى ذکر شده که اهم آنها عبارت اند از وراثت، شخصیت زیر ساز یا الحاقى، وضع هوشى، عوامل اجتماعى، عوامل خانوادگى، عوامل اتفاقى، رقابتها، منعها و… که در اینجا به مواردى از آن اشاره مى کنیم.
الف) وراثت:
تحقیقات برخى از صاحبنظران نشان داده است که حدود چهل درصد وسواسی ها، این بیمارى را از والدین خود به ارث بردهاند، اگرچه گروهى دیگر از محققان جنبه ارثى بودن آن را محتمل دانسته و قایل شدهاند، انتقال زمینههاى عصبى مى تواند ریشه و عاملى در این راه باشد.
ب) تربیت :
در این مورد مباحثى قابل ذکرند که اهم آنها عبارت اند از:
1- دوران کودکى:اعتقاد گروهى از محققان این است که پنجاه درصد وسواسهاى افراد در سنین جوانى و پس از آن از دوران کودکى پایه گذارى شده و تاریخچه زندگى آنها حاکى از دوران کودکى ویژهاى است که در آن کشمکشها و مقاومتها و سرسختىهاى فوق العاده وجود داشته و کودک در برابر خواسته هاى بزرگتران تاب مقاومت نداشته است.
2- شیوه تربیت:در پیدایش و گسترش وسواس، براى شیوه تربیت والدین نقش فوق العادهاى را باید قایل شد. بررسی ها نشان مى دهد مادران حساس و کمال جو به صورتى ناخودآگاه زمینه را براى وسواسى شدن فرزندان فراهم مى کنند و مخصوصاً والدینى که رفتار طفل را براساس ضابطه خود به صورت دقیق مى خواهند و انعطاف پذیرى کمترى دارند در این زمینه مقصرند. تربیت خشک و مقرراتى در پیدایش و گسترش این بیمارى زیاد مؤثر است. نحوه از شیر گرفتن کودک به صورت ناگهانى، گسترش آموزش مربوط به نظافت و طهارت و کنترل کودک در رفتار مربوط به نظم و تربیت و دقت او هم در این امر مؤثر است.
3- تحقیر کودک:عدهاى از بیماران وسواسى کسانى هستند که دائما این عبارت به گوششان خورده است که: آدم بى عرضهاى هستى، لیاقت ندارى، در خور آدم نیستى، به درد زندگى نمى خورى… و از بابت عدم لیاقت خود توسط والدین، مربیان، خواهران، و برادران ارشد سرکوفت شنیده و تنبیه شدهاند. این گونه برخوردها بعداً زمینه را براى ناراحتى عصبى و یا وسواس آنها فراهم کرده است.
4- ناامنىها: پارهاى از تحقیقات نشان دادهاند برخى از آنها که دوران حیات کودکى آشفتهاى داشته و با ترس و ناامنى همساز بودهاند بعدها به چنین بیمارى دچار شدهاند. آنها در مرحله کودکى وحشت از آن داشته اند که نکند کار و رفتارشان مورد تأیید والدین و مربیان قرار نگیرد. اینان در دوران کودکى براى راضى کردن مربیان خود مى کوشیدند و سعى داشتهاند که دقتى افراطى درباره کارهاى خود روا دارند و در همه مسائل، با باریک بینى و موشکافى وارد شوند.
5- منعها: گاهى وسواس فردى بزرگسال نشأت گرفته از منعهاى شدید دوران کودکى و حتى نوجوانى و جوانى است. مته بر خشخاش گذاردن والدین و مربیان، ایرادگیری هاى بسیار، توقعات فوق العاده از زیر دستان، اگر چه ممکن است کار را برطبق مذاق خواستاران پدید آورد، معلوم نیست عاقبت خوش و میمونى داشته باشد.
6- خانواده افراد وسواسى: بررسی ها نشان دادهاند:
– اغلب وسواسى ها والدین لجوج داشته اند که در وظیفه خواهى از فرزندان، سماجت بسیار نشان مى دادهاند.
– ایرادگیر و عیب جو بودهاند؛ اگر مختصر لغزشى از فرزندان خود مى دیدند، آن را به رخ فرزندان مى کشیدند.
– خسیس و ممسک بودهاند به طورى که کودک براى دستیابى به هدفى ناگزیر به اصرار بوده است و بالاخره افرادى کم گذشت، طعنه زن، و ملامتگر بودهاند و کودک سعى مى کرده خود را در حضور آنها دائماً جمع و جور کند تا سرزنش نشود.
درمان :
براى درمان مى توان از راه و رسم ها و وسایل و ابزارى استفاده کرد که یکى از آنها تغییر محیطى است که بیمار در آن زندگى مىکند.
1- تغییر آب و هوا: دور ساختن بیمار از محیط خانواده، و اقامت او در یک آسایشگاه و واداشتن او به زندگى در یک منطقه خوش آب و هوا براى تخفیف اضطراب و درمان بیمار اثرى آرامش بخش دارد و این امرى است که اولیاى بیمار مى توانند به آن اقدام کنند.
2- تغییر شرایط زندگى:از شیوههاى درمان این است که زندگى بیمار را به محیطى دیگر بکشانیم و وضع او را تغییر دهیم. او را باید به محیطى کشاند که در آن مسئله حیات سالم و دور از اغتشاش و اضطراب مطرح باشد و بناى اصلى شخصیت او از دستبردها دور و در امان باشد. بررسی هاى تجربى نشان مى دهند که در مواردى با تغییر شرایط زندگى و حتى تغییر خانه و محل کار و زندگى، بهبود کامل حاصل مىشود.
3- ایجاد اشتغال و سرگرمى: تطهیرهاى مکرر و دوبارهکارىها بدان خاطر است که بیمار وقت و فرصت کافى براى انجام آن در خود احساس مى کند و وقت و زمانى فراخ در اختیار دارد. بدین سبب ضرورى است در حدود امکان سرگرمى او زیادتر گردد تا وقت اضافى نداشته باشد. اشتغالات یکى پس از دیگرى او را وادار خواهد کرد که نسبتبه برخى از امور بىاعتماد گردد، از جمله وسواس.
4- زندگى در جمع:فرد وسواسى را باید از گوشه گیرى و تنهایى بیرون کشید. زندگى در میان جمع خود مىتواند عاملى و سببى براى رفع این حالت باشد. ترتیب دادن مسافرت هاى دسته جمعى که در آن همه افراد ناگزیر شوند شیوه واحدى را در زندگى پذیرا شوند، در تخفیف و حتى درمان این بیمارى مخصوصاً در افرا کمرو مؤثر است.
5- شیوههاى اخلاقى: رودربایستىها و ملاحظات فیمابین که هر انسانى به نحوى با آن مواجه است تا حدود زیادى سبب تخفیف این بیمارى مى شود. طرح سؤالات انتقادى توأم با لطف و شیرینى، به ویژه از سوى کسانى که محبوب و مورد علاقه بیمارند در امر سازندگى بیمار بسیار مؤثر است و مى تواند موجب پیدایش تخفیف هایى در این رابطه شوند و البته باید سعى بر این باشد که «انتقاد» به «ملامت» منجر نشود و روح بیمار را نیازارد. احیاى غرور بیمار در مواردى بسیار سبب درمان و نجات او از عوامل آزار دهنده و خفت و خوارى ناشى از پذیرش رفتارهاى ناموزون وسواسى است و به بیمار قدرت مى دهد. باید گاهى غرور فرد را با انتقادى ملایم زیر سؤال برد و با کنایه به او تفهیم کرد که عُرضه اداره و نجات خویش را ندارد تا او بر سر غرور آید و خود را بسازد. باید به او القا کرد که مى تواند خود را از این وضع نجات دهد. همچنین باید به بیمار اجازه داد که درباره افکار خود اگر چه بى معنى است صحبت کند و از انتقاد ناراحت نباشد.
6- تنگ کردن وقت: بیش از این هم گفته ایم که گاهى تن دادن به تردیدها ناشى از این است که بیمار خود را در فراخى وقت و فرصت ببیند و براى درمان ضرورى است که در مواردى وقت را بر فرد وسواسى تنگ کنند. در چنین مواردى لازم است با استفاده از فنون و شیوههایى او را به کارى مشغول دارید و به امر و وظیفه اى وادار نمایید تا حدى که وقتش تنگ گردد و ناگزیر شود با سر هم کردن عمل و وظیفه کار و برنامه خود را اگرچه نادرست است سریعاً انجام دهد. تکرار و مداومت در چنین برنامه اى در مواردى مىتواند به صورت جدى در درمان مؤثر باشد.
7- زیر پا گذاردن موضوع وسواس: در مواردى براى درمان بیمار چارهاى نداریم جز این که به او القا کنیم به قول معروف به سیم آخر بزند، حتى با پیراهنى که او آن را نجس مى داند و یا با دست و بدنى که او تطهیر نکرده مى شمارد و به نماز بایستد و وظیفه اش را انجام دهد. به عبارت دیگر بیمار را واداریم تا همان کارى را که از آن مى ترسد انجام دهد. تنها در چنین صورتی است که در مى یابد هیچ واقعه اى اتفاق نمى افتد.
شیوههاى اصولى در درمان وسواس:
الف) روان پزشکى: اگر رفتار و یا عمل وسواسى شدید شود نیاز به متخصص روانى و درمانگرى است که در این زمینه اقدام کند. کسى که تعلیمات تخصصى و تحصیلى اش در روان پزشکى او به او اجازه مى دهد که براى شناخت ریشه بیمارى و درمان بیمار اقدام نماید. علاوه بر اینکه در زمینه ریشهیابىها کار و تلاش کرده و دائما در رابطه با خود هم اقداماتى بعمل آورده و لااقل حدود 300-200 ساعتى هم در رابطه با شناخت خویش گام برداشته است. اینان اجازه دارند که در موارد لازم نسخه بنویسند و یا داروهایى تجویز کنند و یا شیوههاى دیگرى را که براى درمان لازم مى بینند به کار گیرند.
گاهى لازم است که بیماران را در مؤسسات روان پزشکى یا در بیمارستانها به طرق روانکاوى و رواندرمانى درمان نمایند و در موارد ضرور باید آنها را بسترى نمود. درمان بیمارى براى برخى از افراد بسیار ساده و آسان و براى برخى دیگر بسیار سخت است؛ به ویژه که شرایط اقتصادى و اجتماعى بیمار هم در این امر مؤثر است.
ب) روان درمانى: این هم نوعى درمان است که توسط روانکاو یا روان شناس صورت مى گیرد و آن یک همکارى آزاد بین بیمار و درمان کننده مبتنى بر اعمال متقابل است که براساس روابطى نسبتاً طولانى و طبق هدف و برنامه ریزى مشخصى به پیش مى رود. درمان اختلال به صورت مکالمه و صحبت و یا هر شیوه مفیدى که قادر به اصلاح زندگى روانى فرد باشد انجام مى گیرد. در این درمان گاهى هم ممکن است از دارو استفاده شود. البته اصل بر این است که براساس شیوه مصاحبه و گفتگو زمینه براى یک تحول درونى فراهم شود.
اصولى در روان درمانى: در روان درمانى افراد، همواره سه اصل مورد نظر است و مادام که به این جنبهها توجه نشود امکان اصلاح و درمان نخواهد بود:
الف – اصلاح محیط: و غرض محیط زندگى بیمار، توجه به امنیت آن، بررسى اصول حاکم بر جنبه هاى محبتى و انضباطى، نوع روابط و معاشرت ها، فعالیت هاى تفریحى، گردش ها، تلاش هاى جمعى، مشارکت ها در امور،… است.
ب – ارتباط خوب و مناسب:در روان درمانى آنچه مهم است، داشتن و یا ایجاد روابط خوب و مناسب همدردى و همراهى، کمک کردن، دادن اعتبار و رعایت احترام، وانمود کردن حق به جانبى براى بیمار، تقویت قدرت استدلال، بیان خوب، خوددارى از سرزنش و… است.
ج – روانکاوى و روان درمانى: که در آن تلاشى براى ریشه یابى، ایجاد زمینه براى دفاع خود بیمار از وضع و حالات خود، گشودن عقدهها، توجه دادن بیمار به ریشه و منشاء اختلال خود، القائات لازم و… است.
درمان :
امروزه درمانهای دارویی و شناختی-رفتاری برای درمان این اختلال برتری دارد. با وجود این تعداد فراوانی از بیماران با وجود آگاهی از اختلال خود، پافشارانه در برابر درمان مقاومت میکنند، بنابراین درمانگر باید انتظار انجام ندادن تمرینها و تکلیفهای رفتاردرمانگر و خودداری از مصرف داروهای تجویزشده را داشته باشد.
اختلال وسواسی-جبری ممکن است همخوان با خودساره (ایگوسینتونیک) یا ناهمخوان با خودساره (ایگودیس تونیک) باشد. گذشته از این ممکن است خود علایم وسواسی-جبری هم برای بیمار معنای مهم و ویژهای داشته باشند بنابراین بیمار از کنار گذاشتن آنها ناخشنود شود. در چنین مواردی آشکارسازی روانکاوانه مقاومت بیمار در برابر درمان میتواند پذیرش درمان از سوی بیمار را بهبود بخشد.
بسیاری از روانشناسان و مشاوران پافشارانه درمان وسواس را درمانهای شناختی-رفتاری برمیشمارند و برخی روانپزشکان نیز تنها به تجویز داروهای اعصاب و روان میپردازند در حالیکه افزودن رفتاردرمانی و شناختدرمانی به دارودرمانی بهترین پیامد را در درمان اختلال وسواسی-جبری دارد.
رهیافتهای رفتاری اصلی در درمان اختلال وسواسی-جبری عبارتند از رویارویی (مواجهسازی) و پیشگیری از پاسخ، حساسیتزدایی، ایستاندن (توقف) فکر، غرقهسازی، غرقهسازی تجسمی (انفجاردرمانی) و شرطیسازی بیزارگرایانه.
داروهای اصلی در درمان اختلال وسواسی-جبری عبارتند از کلومیپرامین و دسته داروهای مهارکننده اختصاصی بازجذب سروتونین که دربردارنده فلوکسیتین (پروزاک)، فلووکسامین (لووکس)، سرترالین (زولوفت)، پاروکستین (پاکسیل) و سیتالوپرام (سیپرام) است.
در موارد مقاوم به درمان با این داروها، میتوان داروهایی مانند لیتیوم، سدیم والپروات (دپاکین)، کاربامازپین (تگرتول)، ونلافاکسین (افکسور)، بوسپیرون، کلونازپام، ترازودون و دوز پایین داروهای روانپریشیستیز مانند ریسپریدون، الانزاپین، کوئه تیاپین (سروکوئل)، آری پیپرازول (ابیلیزول)، هالوپریدول، تری فلئوپرازین (اسکازینا)، پرفنازین و … را به آنها افزود.
درمان با تشنج (صرع) الکتریکی و روانجراحی (سینگولوتومی) در موارد بسیار مقاوم
نوشته شده در گروه: روانشناسی, مقاله
ارسال دیدگاه (۱) ↓
مقاله بسیار خوب و کاملی بود از توصیف و درمان اختلال وسواسی اجباری
در ضمن من معتقدم گاهی اوقات فرد از موضوعی یا چیزی در زندگی خودش خوشش نمی آید و از آن بیزار است ولی بیزاری و نارضایتی خودش را بروز نمی دهد بخاطر اینکه نمی خواهد دیگران را از خود برنجاند و این ناراحتی مداوم و پنهانی منجر به حالات وسواسی می شود و در موارد دیگر فرد فوق العاده عصبانی است و این عصبانیت او برای ماه ها و یا سالها دوام می آورد و این خشم پنهان و نهادینه شده درون فرد، خود را به صورت وسواس فکری نشان می دهد.
ممنون از شما