اختلاف در رابطه و تردید در ازدواج
متن سوال : سلام خسته نباشید
من مدت ۶ سال با یه آقایی در رابطه هستم , رابطه خیلی درست و در چارچوب و اصول اخلاقی , بدون هیچ بی احترامی , هردو به خواسته و علایق هم احترام میذاریم , حدود ۱/۵ سال پیش ایشون بهم گفتن که مادرم اطلاع داره ما باهم صحبت میکنیم و برای خواستگاری اقدام کنن
اون موقع من چون مشکلات خانوادگی و اختلاف بین پدر و مادرم بود بهشون گفتم نه فعلا صبر کن و ایشونم از اینکه پدر و مادرم باهم اختلاف دارن مطلع بودن و همیشه میگفتن که رابطه پدر و مادرت و مشکلاتشون به خودشون مربوطه من که نمیخوام با اونا زندگی کنم .
بعد از مدتی فکر مهاجرت به سرش زد و همیشه میگفت تورو با خودم میبرم , مشکلات مالی و خیلی چیزای دیگه باعث ترس شد براش و وقتی من گفتم اقدام کن برای خواستگاری ایشون گفت فعلا زوده و تفره رفت من چندین بار اصرار کردم و همین باعث عصبی تر شدنش شد و بینمون اختلاف افتاد و دعوا کردیم من یه حرف ناخواسته و از روی عصبانیت به ایشون گفتم و باعث شد رابطمون واقعا خراب شه که دیگه باهم قطع رابطه کردبم ,, بعد از حدود ۱۰ روز مادر ایشون با من تماس گرفتن که میخوان منو ببینن و من که کلا فکر میکردم رابطمون تموم شده شوکه شدم ,,, با مادرم قضیه رو درمیون گذاشتم و اشونم با هم هماهنگ کردن و قرار شد مادر این آقا تشریف بیارن منزل ما برای آشنایی ,, من بهشون مسیج دادم و باهاشون صحبت کردم دیدم با سردی بی میلی بی تفاوتی باهام برخورد میکنن چون اخلاقشو میشناختم و میدونستم با من لج کرده از در آرامش وارد شدم و ایشونم بهم گفت که اون حرفی که زدی رو هیچوقت فراموش نکن ,, ایشون از لحاظ ظاهری یه مرد کاملا معمولی هستن طوری که هرکس میدید به من میگفت چرا باهاش دوست شدی اما از دید من اصلا ایشون زشت نیستن من واقعا بهشون علاقه دارم ,, که من این حرفو بهشون زدم که دوستام میگن این چی داره باهاش دوستی اما نمیدونن من واقعا دوست دارم ,,که این حرف من دل ایشونو شکسته بود اما واقعا بی قصد گفتم که بدونه بهش علاقه دارم و از عصبانیت بوده ,, من خیلی ازش عذر خواهی کردم و خودمم ناراحت شدم , و بهش گفتم که لزومی نداره وقتی دلخوری بیای خواستگاری و ایشون گفت پای قولم هستم و هرچه مادرم بگه و رابطه افتضاح و شکرآبی داشتیم تو اون مدت و مادر منم در جریان همه این اتفاقات بود و رفتار ایشونو میدید میگفت که نمیخواد بیان و این چه رفتاریه باهات داره و از الان اینجوری وای به حال بعدش و … خلاصه کنم که شب قبل از اومدنشون من پرسیدم مادرت با کی میاد که جوابمو درست ندادن , و وقتی مادرشون اومد به همراه خواهر و دوتا خاله و دختر خالش اومده بودن که مادر ایشون و مادر من معقول بودن ولی ما از اومدن خاله هاش که یه شهر دیگه زندگی میکنن شوکه بودیم و ناراحت و حرکت و خالت و حرفای خاله هاش اونقدر زننده بود که من عصبی شدم و استرس گرفتم و من خطاهایی تو مراسم انجام دادم که کلا همه چی بهم ریخت ,, بعد از مراسم ایشون به من مسیج داد و منم هرچه تونستم بهشون توپیدم و گفتم کارشون غلط بوده و کلا رابطه کات شد ,,,, از شهریور تا دی ماه که الان ایشون برگشته و اونقدر التماس کرد که پشیمونه و اشتباه از اونه و منو دوست داره و حاضره هرکاری برام بکنه و خیلی چیزای دیگه و میگه میخواد که ازدواج کنیم ,,, الان مادر من مخالف شدید هستن و میگن اشتباه میکنی بازم سرت فیلم درمیاره و مرد زندگی نیست و ,,,, و خودمم تردید دارم که اشتباه نکنم ,, ولی رفتارش خیلی تغییر کردم و میگه از گذشته درس گرفته و نمیخواد منو از دست بده
الان واقعا نمیدونم چکار کنم
هم مادرم
هم تصمیم خودم
ممنون میشم راهنمایی کنید
پاسخ:
سلام
شیوه شروع ادامه ارتباط و اطلاع رسانی منجر به ایجاد تشنج در رابطه خودتون و خانواده ها شده است.
و احساس می کنم به خاطر موضوعات پیش أمده هر دو خانواده حالت دفاعی به رابطه داشته باشند.
چند موضوع مهم باید بررسی شود:
– قبل أز هر اقدام میزان موافقت دو خانواده برای اقدام راستی ازمایی شود.
– برای مشاوره پیش أز ازدواج اقدام کنید و نتایج جلسه مشاوره و موضوعات مهم را به اطلاع خانواده ها برسانید.
– بر أساس نتایج به دست أمده و نظر نهایی قدم به قدم اقدام نمایید.
دکتر جلال مرادی
مرکز روانشناسی و مشاوره راز منا:
تهران خیابان نلسون ماندلا (جردن) نبش خیابان تندیس پ ١۵١ طبقه ۴ واحد ١٣
٠٢١٢۶٢٠٢٩٧٠
٠٢١٢۶٢٠٢٩٧٢
ایمیل:
info@razmoshaver.com
@razmoshaver1
تلگرام:
https://t.me/razmosaver
سایت:
http://www.razmoshaver.com/
نوشته شده در گروه: پرسش و پاسخ
ارسال دیدگاه (۰) ↓